یادمه کلاس اول که بودم
همش تو دلهره بودم
دلم می خواست داد بزنم
یاکه شلوغی بکنم
اما همش میترسیدم
معلمم اخم بکنه، ابروهاشو تو هم کنه
بهم بگه بی تربیت، جرا تواذییت می کنی؟
اما حالا که سال آخرم
دلم می خواد اول بودم
پیش معلمم بودم
اگرکه اخمی کرد برام
می خواست که من یاد بگیرم
حالا که خوب فکر می کنم ،اوناهمه بد نبودن
برای من یه شب بودن که با سحر تموم شدن
ببین منم مرغ سحر
که از سحر دم میزنم
بین ستاره های شب من از تو دم می زنم
دلم می خواد گریه کنم از غم بی غمام بگم
اماچشام اشک نداره،قلبم دیگه نا نداره
اما با این حالم بازم
خیلی دوست دارم عزیز
اگرچه خیلی تنبلم..
سحر توی شعرم و میگم
سحر منماااااااا
یعنی چی ؟
مال خیلی وقت پیشه
شاید خیلی وقت پیشا قشنگ نبود. اما الان هست
روز معلم هم مبارک
آماتور بود. اما ساده و قشنگ.
سپاس