.
لو آندره سالومه
غروب یکی از روزهای سال ۱۸۸۲ بود. پل ره (Paul Ree) فیلسوف معروف پروسی که در رم اقامت داشت در منزل پیرزنی که معمولا منزل اش مکانی برای تجمع فیلسوفان و روشنفکران بود دعوت شده بود. درجمع اون شب یک دختر جوان و زیبای بیست و یک ساله به نام لو فون سالومه (Lou von Salome)که برای تعطیلات با مادرش از روسیه به رم آمده بود نظر فیلسوف رو به خودش جلب کرد. ره خودش رو معرفی که و هر دو سرگرم بحث و گفتگو در مورد خدا و اخلاقیات شدن. ایده های دختر شباهت عجیبی به ایده های ره داشت. دختر با حرارت بسیار راجه به عقایدش صحبت می کرد و در عین حال چشمانش برق خاصی از شیطنت و دلربایی داشت که ره رو دچار سردرگمی میکرد. بعد از اون شب، فیلسوف و دختر چند بار دیگه هم با هم دیدار کردن و در مورد مسائل مختلف به بحث و گفتگو پرداختن. لو می دونست که پل ره دوست صمیمیه فردریش نیچه فیلسوفه معروفه که اون هم در ایتالیا به سر می برد و به پل پیشنهاد کرد که خوبه اگر اونها بتونن سه تایی با هم سفر یا حتی زندگی کنن و گروهی سه نفره از روشنفکران رو تشکیل بدن. ره خیلی زود با نیچه تماس گرفت و پیشنهاد دختر رو با او در میان گذاشت و با این کار هم خواست دختر رو خوشحال کنه و تحت تاثیر قرار بده و هم نظر نیچه رو در مورد عقاید دختر بدونه. نیچه با سرعت خودش رو به رم رسوند.
Nietzsche وpaul ree وlou von salome
با ورود نیچه همه چیز عوض شد . نیچه که همه ی عمرش آدم منزوی ای بود با دیدن دختر دل به او باخت و سعی کرد دختر رو از چنگ ره در بیاره. ره وقتی که دید خبری از مباحث فلسفیه سه نفره نیست و نیچه و دختر اکثر وقتشون رو با هم و بدون حضور او می گذرونن خیلی ناراحت شد و حسادت همه ی وجودش رو گرفت. هرچی باشه این ره بود که دختر رو کشف کرده بود و دختر ماله او بود و حالا نیچه داشت سعی می کرد دختر رو از چنگ ره در بیاره. ره حاضر نبود این دختر را با کسی تقسیم کنه حتی اگر این فرد دوست خوبش نیچه باشه.
از طرفی مادر دختر آماده بود که او رو به روسیه برگردنه. ولی دختر دلش می خواست هنوز در اروپا بمونه. ره پیشنهاد کرد که دختر با او به آلمان سفر کنه و با مادر ره ملاقات کنه. از این طریق مادر ره می تونه مراقبت و سرپرستیه دختر رو مادامی که در اروپاست به عهده بگیره. ره می دونست که مادرش چندان هم قیم خوبی نخواهد بود و او می تونه از این طریق دختر رو به چنگ بیاره. مادر دختر با این پیشنهاد موافقت کرد. اما نیچه به این راحتی ها هم دست بردار نبود. و او هم در سفر به پروسیا به جمع اونها پیوست .
Lou von Salome
در طول سفر یک بار لو و نیچه با هم به یک پیاده روی طولانی رفتن و هنگامی که برگشتن، ره احساس کرد که بین اونها یک اتفاقی باید افتاده باشه و با هم رابطه ای داشتن. خون ره به جوش اومد. دختر داشت از چنگ او می رفت. اما سر انجام سفر. اونها به آخر رسید. مادر دختر به روسیه برگشت، نیچه به اقامتگاه تابستانیش در تاتنبرگ برگشت و ره و دختر بالاخره تنها شدن. این وضع متاسفانه چندان دوام نیاورد و نیچه دختر را به اقامتگاهش دعوت کرد و او هم پذیرفت. ره دوباره دختر از دست داد و در غیبت دختر خون خودش رو می خورد و به شدت عصبانی بود. حالا بیشتر از هر وقت دیگه ای دختر رو می خواست. نیچه به لو پیشنهاده ازدواج داد و دختر نپذیرفت و قلب نیچه رو شکتست و به برلین برگشت. (نیچه چنین گفت زرتشت رو تحت تاثیر روابط و گفتگوهاش با این دختر نوشته!) وقتی لو از سفر برگشت ره شروع به بد گویی راجع به نیچه و فلسفش کرد و او را متهم کرد که هیچ قصدی جز تصاحب دختر نداره. اما دختر طرف نیچه رو گرفت و به دفاع از نیچه پرداخت. ره از همه جا نا امید شده بود و همه چیز رو تمام شده فرض کرده بود که یک اتفاق بسیار عجیب افتاد. دختر به او گفت که تصمیم گرفته با او زندگی کنه و فقط و فقط با او.
Lou Andreas-Salome
ره بالاخره به چیزی که می خواست دست پیدا کرد، یا لااقل فکر کرد که دست پیدا کرده. اون ها با هم آپارتمانی در برلین اجاره کردند و زندگی مشترک رو آغاز کردن. مدت زمانی بیشتر نگذشته بود که ره دریافت که دور و اطراف دختر مملو از مرد های جوانیست که او رو ستایش می کنن. لو محبوبه دله همه ی روشنفکران برلین شده بود و او رو “علیاحضرت” صدا می کردن. ره باز هم باید برای مورد توجه دختر قرار گرفتن با دیگران رقابت می کرد. کار به جایی رسید که ره دیگه نتونست این وضع رو تحمل کنه و دختر رو ترک کرد. و چند سال بعد خودکشی کرد !
در سال ۱۸۹۱، لو با زیگموند فروید آشنا شد و از فروید خواست که او را به جمع علاقه مندان به روان پژوهی خودش راه بده. فروید با این که می دونست لو چیزی از روانشناسی نمی دونه این پیشنهاد رو پذیرفت و او رو به جمع شاگردان خاص خود راه داد.
sigmund freud
اندک زمانی نگذشته بود که یکی از بهترین شاگردان فروید به نام ویکتور تاوسک که ۱۱ سال از لو جوانتر بودعاشق اون شد. در این بین فروید هم دچار یک عشق افلاطونی به این دختر شده بود و هر وقت که لو در یکی از کلاس ها غیبت می کرد فروید به شدت افسرده می شد و برای او نامه های احوال پرسی و گل و هدیه می فرستاد. حالا یکی از بهترین شاگردهاش که برای فروید مثل پسر خودش بود عاشق این دختر شده بود و فروید به شدت احساس حسادت می کرد. فروید حاضر نبود کس دیگه ای توجه دختر رو به خودش جلب کنه. خوشبختانه دختر بعد از چندی تاوسک رو ترک گفت و رابطه او و فروید بسیار قوی تر شد و تا هنگامه مرگش در ساله ۱۹۳۷ ادامه داشت .
Lou Andreas-Salome
این رو هم براتون بگم که این وسط خیلی کسای دیگه ای هم عاشق این دختر شدن و به او پیشنهاد ازدواج دادن و او دست رد به سینه ی همه ی اون ها زد. از بین اون ها به کشیش جوانی به نام هنریک ژیلوت می شه اشاره کرد که صد ها دختر عاشق سینه چاک زیبایی و اخلاق او بودن و فقط به خاطر دیدن او به کلیسا می رفتن. و خیلی کسای دیگه مثله ریلکه شاعر معروف .
سرانجام سالومه به خاطر افزایش بیش از حد طبیعی اوره در خونش در ۵ فوریه ۱۹۳۷ مرد .
Lou Andreas Salome 1861-1937
به کسایی که به داستان زندگیه نیچه علاقه دارند پیشنهاد میکنم که کتاب نیچه گریست رو بخونن ولازم به ذکره که لو سالومه که خودشو مسئول میدونه تو حال وخیمه نیچه به دکتری که استاد دانشگاه برادرش ینیا سالومه بوده به نام دکتر بروبر مراجعه میکنه و از اون درخواست کمک میکنه از طرفی دکتر بروبر دوست صمیمیه زیگمن فروید بوده یه پزشک یهودی بسیار زبده
این نوشته ها از اروین یالومه و بیشترشون حقیقت ندارن
اصلن خشگلم نبوده چندان. اونموقع انقد زنای بدون تفکر و نازیبا زیاد بود ک این جلب توجه میکرد. من عاشق افکار نیچه م. ولی این عشق احمقانه شو دوست ندارم.چون مرد دیگری اون زن رو دوست داشت این (حس حسادت)نیچه رو عاشق و عاشق تر کرد…
ما اون موقع زندگی نکردیم. پس در مورد انموقع قضاوت نکنیم.
البته یه نکته ای که وجود داره: اون موقع اینقدر لوازم آرایش و خیلی چیزای دیگه متنوع نبوده. و زنای اون موقع چاره ای جز زشت بودن نداشتن
خلاصه ی بسیار مختصر و خوبی بود.
نافرجامی در یک رابطه گاهی دستاوردی بیش تر از موفقیت در آن برای انسان دارد شاید نیچه اگر سالومه را بدست می آورد چنین نبوغی را کسب نمیکرد
کاملا موافقم
آنگاه که بشر لبه پرتگاست در هل دادنش شک نکنید
درضمن لو بلد بود عشوه بیاد چیزی که زنهای الان کاملا خنگن توش
سالومه میسترس بوده علت علاقه فروید و نیچه علیه الرحمه همبنه !!!
خیلی ممنون
دوباره شد جملات دستوری؟!!!!!!!!!
میخوای بگم چشم؟
باشه نمیرم.
منظورت این بود که ذهن من غیر طبیعیه؟
همه باید ذهنشون اونطوری باشه که شما دوست داری؟
ذهن من مگه چشه؟
تو مشکلی نداری
فلسفه مشکل داره
تا مجبور نشدی توی لونه زنبور دست نکن.
بی خودی کنجکاوم کردی؟باید برم ببینم این چیه که خطرناکه؟!!!!!!!!!
مگه نمیدونی گاهی اوقات نتیجه معکوس میده!!!!!!!!!!!!
مثلا هر موقع در مورد قرص های روانگردان حرف میزنن آدم بیشتر کنجکاو میشه که بدونه توهماتش چه شکلیه که انقدر طرفدار داره؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تا حال واست اینطوری پیش نیومده؟
ذهن طبیعی رو بیشتر دوست دارم.
با روحیاتی که تو داری برو سراغه گوته – خلیل جبران – همینگوی – مارکز
اما سراغ نیچه یا حتی فلسفه نرو.
چشم نمیرم
همیشه جملاتت امری دستوریه؟!!!!!!
چرا نمیدونم؟
علتشم که حتما لازم نمیدونید بگید؟!
بگو دیگه چرا نرم سراغش؟
چیزی که آموختن یک چیز مهم تره؛ زمان اون هست. اگه زود باشه مخربه و اگه دیر باشه بی ارزشه.
زمان و قدرت تفکر در مورد فلسفه خیلی مهمه. اگه زمان اشتباه باشه و قدرت تفکر شخص هنوز به حد لازم نرسیده باشه، فلسفه می تونه خطرناک باشه.
و خطرناک ترین فیلسوف نیچه هست.
پس سراغش نرو.
این همه نویسنده ی دیگه.
چرا باری رو برداری که نه قدرت تحمل کردنش رو داری نه توان زمین گذاشتنش رو ؟
چرا؟
من از نیچه ای که میگید هیجی نمیدونم.به معرفی منابعش بپردازی بهتره واسه من؟
سراغ نیچه نرو
والا خدا شانس بده!! اینهمه خاطرخواه داشته باشه آدم اونم همه ادمای بزرگ و مهم!! خوشمان آمد!! زن ها رو همیشه ضعیف قلمداد می کنن مردا اما خودشون دربرابر همین موجود ضعیف گاهی هیچ میشن!!!
زمان و مکان مناسب به این میگن.
این هیچ ربطی به ضعف یا برتری زن یا مرد نداره.فقط عشقه. توی عشق هم همیشه میگن: یک نفر اون یکی رو بیشتر دوست داره.
و البته همه انسان ها در برابر عشق ضعیف هستن.
salam.man bekhatere niche in matlabo khundam na tasa2fi be nazare man in kheyli moheme.manteghi tarin adamha ham vaghti ashegh mishan hargez mesle adamaye adi nistan ino darjavabe un dost goftam
منظور اون دوستمون این بود که مثل همه آدم های دیگه آسیب پذیر میشن.
سلام
کتابی هم به نام (و نیچه گریه کرد) نوشته شده که در مورد سالومه و نیچه و فروید هستش.
نمی دونستم که یک دختر این همه خاطر خواه داشته!
با تشکر از مطالبتون
آره اسم این کتاب رو شنیدم. خیلی معروفه
حتی فیلمش رو هم ساختن.
سالومه یکی از زن هایی بوده که نا خواسته تاثیر زیادی روی زندگی بشریت گذاشته.
چون خیلی از نوشته های اشخاصی که در موردشون خوندید تاثیر گرفته از سالومه ست (و یا بهتره بگیم حسی که سالومه به اون آدم ها می داد )
خیلی جالب بود
خیلی برام جالب بود منطقی ترین آدم های دنیا هم وقتی عاشق می شن هیچ فرقی با آدم های معمولی ندارند
دوست عزیز وقتی عشق بیاد عقل میره . فیلسوف و بی سواد هم نمیشناسه
خیلی ممنون
خیلی جالب بود
آخه این چیه نوشتید بیخودی وقت آدمو میگیره.مینویسید که پس یه ذره علمی تر بنویسید.
چشم حتماَ دفعات بهد بیشتر مطالعه می کنم .
راستی به خاطر نیچه این مطلب رو خوندید یا تصادفی ؟